۵ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۵

قدرت خاموش هنر برای زنان در پاکستان

گزارشی درباره هنر به‌عنوان پناهگاه عاطفی در جایی که درمان سنتی در دسترس نیست
قدرت خاموش هنر برای زنان در پاکستان

در سایه ساختارهای عمیقاً مردسالارانه پاکستان، جایی که از زنان انتظار می‌رود در سکوت رنج بکشند، هنر نه به‌عنوان تجمل، بلکه به‌عنوان انقلابی خاموش پدیدار شده است. در جایی که روان‌درمانی سنتی دست‌نیافتنی، گران‌قیمت یا تابو است، نقاشی، رنگ‌آمیزی و بیان خلاقانه، خلأ عاطفی هزاران زن را پر می‌کند.

در سایه ساختارهای عمیقاً مردسالارانه پاکستان، جایی که از زنان انتظار می‌رود در سکوت رنج بکشند، هنر نه به‌عنوان تجمل، بلکه به‌عنوان انقلابی خاموش پدیدار شده است. در جایی که روان‌درمانی سنتی دست‌نیافتنی، گران‌قیمت یا تابو است، نقاشی، رنگ‌آمیزی و بیان خلاقانه، خلأ عاطفی هزاران زن را پر می‌کند.

این درمان بالینی نیست. تشخیص ندارد، جلسه ندارد، نام رسمی ندارد. اما عمیقاً درمانگر است.

فراتر از واژه‌ها: نیاز به بیان امن

در اتاقی ساده در کراچی، زنی انگشتانش را در رنگ فرو می‌برد و بر کاغذ می‌کشد—نه برای خلق زیبایی، بلکه برای احساس کردن. زنی دیگر با شتاب رنگ می‌کشد، رنگ‌هایش از کاغذ بیرون می‌زنند، نفسش سنگین اما آرام است. هیچ‌کس از آن‌ها نمی‌خواهد توضیح بدهند. برای نخستین‌بار در سال‌ها، آن‌ها بازی نمی‌کنند، چیزی را اصلاح نمی‌کنند، نمی‌خواهند کسی را راضی کنند. فقط احساس می‌کنند.

در بسیاری از بخش‌های جامعه پاکستانی، زنان طوری تربیت می‌شوند که مراقب باشند، سازگار باشند، سایه‌ای از صبر و ایثار باشند. برای سکوت تحسین می‌شوند، برای "خوب بودن"، برای سرکوب ناراحتی. خشم، نافرمانی است. غم، مزاحم است. آسیب‌پذیری، ضعف است. و در بزرگسالی، بسیاری از زنان استادانه احساساتشان را سرکوب می‌کنند—اندوه را فرو می‌برند، خیانت را دفن می‌کنند، لبخندی به لب دارند که به چشم نمی‌رسد.

در چنین فضایی، خودِ شفا یافتن به کاری رادیکال تبدیل می‌شود. و هنر، طناب نجات.

بحران دسترسی به سلامت روان

سلامت روان در پاکستان همچنان در مرحله‌ای ابتدایی است. نسبت روان‌شناس به جمعیت فاجعه‌بار است، و داغ ننگ پیرامون کمک خواستن—به‌ویژه برای زنان—سنگین و بی‌رحمانه است. برای اکثر افراد، روان‌درمانی یا بسیار گران است، یا بسیار بیگانه، یا بسیار شرم‌آور.

اما درد ناپدید نمی‌شود. فقط به شکل‌های دیگر بروز می‌کند.

درد مزمن کمر. سکوت در وعده‌های غذایی. خستگی اشتباه گرفته‌شده با تنبلی. اضطراب پنهان‌شده در سردرد. و اغلب، بی‌حسی عمیقی که حتی غم هم دیگر حس نمی‌شود.

در مراکز اجتماعی، زنان از سال‌هایی که در سکوت از دست داده‌اند، حرف می‌زنند. یکی از شرکت‌کنندگان کارگاهی در لاهور در گوشی زمزمه کرد "هیچ‌کس هرگز از من نپرسیده بود چه حسی دارم—نه این‌گونه." دیگری در اشک گفت "فراموش کرده بودم چطور می‌شود در بدنم احساس امنیت کنم."

هنر به‌عنوان مقاومت خاموش و بازگشت به خویشتن

کارگاه‌های خلاقانه که اغلب توسط گروه‌های محلی یا فعالان حوزه سلامت برگزار می‌شود، فضایی نادر و انقلابی فراهم می‌کنند: جایگاهی بدون قضاوت. هدفی نیست، نیازی به عملکرد نیست، بهره‌وری‌ای خواسته نمی‌شود. فقط یک دعوت: از همان‌جا که هستی، شروع کن.

زنی قلم‌مو برمی‌دارد و یک دایره قرمز می‌کشد. زنی دیگر کل کاغذ را سیاه می‌کند. هیچ‌کس معنای آن‌ها را تفسیر نمی‌کند. هیچ پاسخ اشتباهی وجود ندارد.

این آزادی، هرچند ساده، در جامعه‌ای که زنان باید بابت احساسات خود عذرخواهی کنند، انقلابی است.

هر ضربه رنگ، عملی برای رهاسازی است. هر نفس، بازگشتی به خود. برای برخی، این نخستین‌بار در دهه‌هاست که حس مالکیت بر بدن، افکار و دردشان دارند.

فراتر از فعالیتی هنری: یک ضرورت برای سلامت عمومی

شفا از طریق هنر نباید امری تصادفی یا حاصل بحران باقی بماند. باید در سیاست‌گذاری عمومی، زیرساخت‌های اجتماعی و فضاهای آموزشی گنجانده شود. سلامت روان نباید دیگر به‌عنوان امری لوکس یا غربی دیده شود. این‌گونه نیست. این، انسانی است.

در کشورهایی چون پاکستان—که در آن زخم‌ها اغلب نسل‌به‌نسل منتقل می‌شوند، و فقر، جنگ و مردسالاری آسیب‌های ناپیدا به جا گذاشته‌اند—شفا باید در قالب‌هایی فرهنگی، قابل دسترس و بومی بازاندیشی شود.

قلم‌موها جای روان‌درمان‌گران را نمی‌گیرند، اما گامی اساسی‌اند: قدرت عاطفی. به زنان اجازه می‌دهند بدون آنکه حرف‌شان قطع شود، صحبت کنند. بدون آنکه گفته شود بس است، گریه کنند. بدون آنکه بایدی تحمیل شود، احساس کنند.

شفا حالا چه شکلی دارد؟

شفا در این زمینه ممکن است شبیه یک میز و دفترچه یادداشت نباشد. ممکن است زنی باشد که خورشید زردی بر تکه‌ای کاغذ می‌کشد. ممکن است صدای نفسی باشد که خیلی وقت حبس شده و حالا رها شده است. ممکن است احساسی باشد از باز شدن تدریجی بدنی که سال‌ها در حالت دفاعی بوده است.

پاکستان نباید منتظر فاجعه بماند تا این فضاها را بگشاید. این فضاها باید آگاهانه طراحی شوند—ایمن، قابل‌مشاهده و عمیقاً محلی.

زیرا وقتی سیستم، سکوت پیشکش می‌کند، زنان زبان خودشان را پیدا می‌کنند.

گاهی آن زبان، رنگ است.

نکات کلیدی:

  • دسترسی به سلامت روان برای زنان در پاکستان بسیار محدود است. داغ اجتماعی و مشکلات مالی، بسیاری را از کمک گرفتن بازمی‌دارد.
  • هنر راهی جایگزین برای شفا فراهم می‌کند، که بیان عاطفی را در فضایی بدون قضاوت و متناسب با فرهنگ ممکن می‌سازد.
  • کارگاه‌های هنری محلی و تمرینات تنفسی نتایج چشمگیری نشان داده‌اند، و به زنان کمک کرده‌اند تا دوباره با خویشتن ارتباط برقرار کنند.
  • شفا باید به‌عنوان یک حق انسانی دیده شود، نه تجملی برای نخبگان. برنامه‌های عمومی باید راهکارهای خلاقانه، ارزان و بومی برای سلامت روان ارائه دهند.
  • آینده شفا در پاکستان شاید پزشکی نباشدبلکه خلاقانه باشد. و برای هزاران زن، این مسیر از هم‌اکنون آغاز شده است.

"ما به زنان آموخته‌ایم که زنده بمانند. اما نیاموخته‌ایم که چطور احساس کنند. و این نیز نوعی فقدان است".

بیایید این وضعیت را تغییر دهیم—با آگاهی، با همدلی، و با رنگ.

https://thefridaytimes.com/30-Jun-2025/when-healing-looks-like-colour-the-silent-power-of-art-for-women-in-pakistan

کد خبر 24862

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 1 =